جدول جو
جدول جو

معنی رخ رخ - جستجوی لغت در جدول جو

رخ رخ
(رِ رِ)
رخ. آواز دندان. (فرهنگ نظام). ژغ ژغ. و رجوع به رخ شود
لغت نامه دهخدا
رخ رخ
(رَ رَ)
رخنه رخنه. (یادداشت مؤلف). چاک چاک. ظاهراً مبدل و مخفف لخت لخت است:
ای کرده دلم غم تو رخ رخ
تا چند کنم ز عشق پازخ.
عماد شهریاری.
تو شاد بادی و آزاد بادی از غم دهر
عدوت مانده ز بار عنا و غم رخ رخ.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
رخ رخ
چاک چاک
تصویری از رخ رخ
تصویر رخ رخ
فرهنگ لغت هوشیار
رخ رخ
از اصوات، صدای چوب، صدای حرکت اشیای چوبی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ رَ)
رخراخ. گل تنک. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به رخراخ شود
لغت نامه دهخدا
زیبا روی زیبا صورت جمیل: کی بود که باز بینم باز آن همایون لقا و فرخ دیم. (مسعود سعد 616)
فرهنگ لغت هوشیار
زنگوله ای که صدای بم داشته باشد، گونه ای بازی با گردو در این بازی گردویی را می غلتانند تا
فرهنگ گویش مازندرانی
به حرکت در آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
صدایی که از کشیدن اجسام فلزی بر سنگ ایجاد شود
فرهنگ گویش مازندرانی